داستان عشق

سلام به دوستان عزیز

 

 

     

نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی...هیچ وقت فراموشت نمیکنم. A

              بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.irبهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.ir

 


 

  

 


 






 

انتظار!!!

واژه ی غریبی است...واژه ی که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفتم.

که چه سخت است انتظار !هر صبح طلوعی دیگر است برای فرداهای من!

خواهم ماند تنها در انتظار تو .

چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو ،نمی دانم؟شاید روزی بخوانند برتو عشق مرا...

می دانم روزی خواهی آمد می دانم...گریان نمی مانم،خندانم، برای ورودت ای عشق

وقتی به یادت می افتم ، به یاد خاطراتت. نامه هایت را مرور میکنم یک بار...نه...بلکه صدبار

وجودم را سراسر عشق فرا می گیرد و اشک بر گونه هایم روانه می شود

تنها می گویم همیشه در قلب منی! می دانم که باز خواهی گشت...می دانم!!!

به یاد لحظه های خوشه انتظار و تنهایی...

به یاد او و تقدیم به او، او که بی تفاوت مرا تنها گذاشت و رفت 

خدایا چرا عشق را آفریدی...

خدایا تو که عشق را افریدی      چرا صبری به همراهش ندادی

خدایا من شدم مست رویش    خراب ان دو ابروی کمانش

خدایا این که بود با ان دو خالش   یکی بر لب یکی بر گونه هایش

خدایا دادی تو دستش به دستم   زبان او ببرید هر دو دستم

خدایا نوشیدم از جام شرابش   شدم محو رخ مانند ماهش

خدایا او مگر فرصت به من داد    امان از عشق یکسو ای دادبیداد

خدایا رفتنش اتش بر افروخت   از ان لحظه دلم در یاد او سوخت

خدایا این نه ان بودا که دیدم    دران هنگام گویی حوری دیدم 

خدایا من همان مورم که بودم   ولی در پیش او این هم نبودم

دیدی عشقی...

دیدی                                عشقی

نبود در تار و پودش           دیدی گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@@ نبودش @ @@@@@@@@@@

امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه دیدار این خونه

فقط  خوابه ، تو که رفتی هوای  خونه تب داره  ،  داره  از درو دیوارش غم

عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ،  بیا بر گرد تا ازعشقت

نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش

حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و  گنجشک  کلاغای

سیاه پوشن ،  چراغ  خونه  خوابیده  توی  دنیای خاموشی  ،   دیگه  ساعت رو

طاقچه شده کارش فراموشی  ،  شده کارش فراموشی  ،  دیگه  بارون  نمی

باره  اگر چه  ابر سیاه  ،  تو که  نیستی  توی  این خونه ،   دیگه  آشفته

بازاریست  ،  تموم  گل ها  خشکیدن مثل خار بیابون ها ،  دیگه  از

رنگ  و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت

گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم

گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو

به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری

گفتم که تو می دونی،سرخاک

تو می میرم ، ولی

تا لحظه مردن

نمی گیرم

دل از

تو

328502679_08acc87573